در آن لحظه که گرمای وجودت را حس کردم
تو ، مرا نمی دانستی
اما ...
من از دور می فشردم دستانت را
درد و دل کردن با تو را به هزار لحظه شادی نخواهم داد.
شاید تو در همهمه صحبت با دوستانت بودی
اما... من در آرامش خیالم در سخن گفتن با تو زمزمه می کنم
آهای... می شنوی صدایم را
فریاد خواهم زد. رو به دریا. بالای سر کوه
این منم که به سوی تو سرازیرم
ببین مرا
اگر این بغض امانم می داد زمزمه می کردم برایت
التماس را ببین
رو به رویت ایستاده ام و فریاد می زنم اما ...
مرز فاصله نگذاشت ببینی صدایی از من
آرام می گویم، آرام فریاد می زنم.
آه ... فاصله را ورق خواهم زد.
زمزمه می کنم ، ببین مرا، رو به رویم ایستاده ای
شگفت نمی بینی مرا، بغض گلویم را رها کرد
حال گریه امانی برای سخن گفتن با تو را نمی داد
سخن گفتی : از چه پریشانی
بگو ، بگو ، می شنوم تو را
گفتم : دریا شو ،.شنا خواهم کرد در وجودت
خورشید شدی و من پریدم در آسمانت
و من ..... آرام شدم
53578 بازدید
17 بازدید امروز
67 بازدید دیروز
113 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian