دوباره سوار بر مرکب رویایم شدم.پا در رکابش ، به پهلویش ضربه ای می زنم ، اوروی دو پا می خیزد و به سرعت مرا به کویر خیالم می رساند.از مرکب پیاده می شوم.در گودالهای ذهنم به دنبال چیزی برای نوشتن می گردم.
یک حفره بزرگ در مرکز روحم نظر من را به خود جلب می کند.شاید این همان گودال دردناک من باشد...!دستم را آرام به درونش فرو می برم.وای خدایا چه درد وحشتناکی،انگار افعی درونش مرا نیش زده و تمام زهرش را با حرص در بدن من پخش کرده است.اما احساس خوشایندی به من دست داده.تمام بند بند تنم شل شده است.مژگانم از دو سو قصد دارند یکدیگر را در آغوش بگیرند و تا ابد در کنار هم بخوابند.وقتی به خودم می آیم ، در کنار آبشاری در دامنه کوهی بلند که استوار ایستاده و عظمتش را به رخ من می کشد قرار دارم.
قطره های آب همچون کودکانی بازی کنان ، از کوه پایین می آیند و در رودخانه به سن بلوغ می رسند و دست در دست هم از سراشیبی به سوی سر نوشت حرکت می کنند.
در جوی ماهی سرخ زیبایی خود نمایی می کند.در میان جوی رقص کنان برای آب عشوه می ریزد.آب سریع حرکت می کند .کنجکاو می شوم که ببینم با این عجله کجا می رود؟آیا کسی در انتظار اوست؟باید شتاب کند .معلوم است از بد قولی متنفر است.من با آب همراه می شوم.آب از لابه لای تخته سنگهای کوچک و بزرگ ، اسکی می کند .مدتی این تعقیب و گریز ادامه داشت.در لحظه ای احساس می کنم آب بسیار آرام شده است.انگار او مسافر خود را به مقصد رسانده است.
53595 بازدید
34 بازدید امروز
67 بازدید دیروز
130 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian